سفر به کیش من و دختر خاله هام

  • تحریریه تریپ پلاس
  • 1402/3/27
سفر به کیش من و دختر خاله هام

سلام به همه دوستان. من و همسرم زندگی خیلی خوبی با هم داریم و همسرم همیشه مناسبت‌های مختلف رو یادش می‌مونه. سال‌های اول زندگی بیشتر برام کادو می‌خرید؛ اما این سال‌های اخیر به خاطر مشغله‌های زیادس که داره، برام یک مبلغی رو واریز می‌کنه تا خودم بتونم ازش استفاده کنم. من هم چون دیدم مبلغ خیلی قابل توجهیه، به این فکر افتادم که برای تفریح ازش استفاده کنم. خیلی دوست داشتم از اون پول برای سفر به کیش استفاده کنم؛ اما خب چون همسفری نداشتم، نمی‌تونستم راهی این سفر بشم.

تا اینکه یک روز با دخترخاله‌هام این موضوع رو در میون گذاشتم و اونا رو هم وسوسه کردم! دخترخاله‌هام هم خیلی به سفر علاقه دارند، اما اون موقع چون وقت دانشگاه و درساشون بود، داشتن یکم حساب و کتاب می‌کردن که ببینن می‌تونن با این شرایط به این سفر بیان یا نه. در نهایت تصمیم گرفتیم که ماه بعدش برای این سفر برنامه ریزی کنیم؛ چون هم من امتحاناتم تمام می‌شد و هم اینکه وقت دختر خاله‌هام خالی‌تر می‌شد.

دختر خاله‌هام قرار بود خودشون رو از شیراز به این جزیره برسونن. من هم چون ساکن اصفهان بودم، مجبور بودم تنها از مرکز ایران خودم رو به کیش برسونم. خلاصه من و دختر خاله‌هام تا قبل از اینکه وارد کیش بشیم، توی اون سال هنوز همدیگه رو ملاقات نکرده بودیم و این اولین ملاقات اون سال بود.

حدود ساعت ۱۳ وارد کیش شدم و خودمو به هتل رسوندم. هنوز پرواز دختر خاله‌هام انجام نشده بود و من اونجا استراحت کردم تا اونا هم خودشون رو برسونن. من تا ساعت ۵ عصر فرصت داشتم تا خوب استراحت کنم. اما من برای خرید خوراکی و اقلامی که برای این چند روز نیاز داشتیم، به هایپر مارکتی که همون اطراف بود مراجعه کردم. بعد هم یه هتل برگشتم و دیدم چقدر ساعت دیر می‌گذره! هنوز ساعت ۳ بود. من توی این مدت تصمیم گرفتم استحمام کنم. توی اون هوا و شرایط، حمام خیلی می‌چسبید. اصلا احساس می‌کردم ۲ کیلو وزن کم کردم!

من و دختر خاله‌هام چون قراز بود از تمام تفریحات کیش استفاده کنیم، به همین دلیل هم سعی داشتیم تا هزینه‌های جانبی سفر رو کاهش بدیم. مثلا برای شام و ناهار بیشتر خودمون دست به کار می‌شدیم و غذاهای خیلی خوشمزه‌ای هم آماده می‌کردیم. ما چون توی ماه بهمن به این جزیره سفر کرده‌ بودیم، از لحاظ گرمی هوا اصلا اذیت نشدیم و اتفاقا از هوای اونجا خیلی هم لذت می‌بردیم.

البته اینو هم بگم که هوای کیش توی این فصل سال، ممکنه در شب‌ها خیلی سرد بشه و برای همین باید لباس گرم با خودتون بردارید. ما برای رفت و امد خودمون از دوچرخه استفاده می‌کردیم؛ این طوری هم هزینمون کم می‌شد و هم اینکه توی مسیر خیلی لذت می‌بردیم.

روز دوم سفر

صبح این روز به همراه دخترخاله‌هام به پلاژ بانوان رفتیم. جای خیلی قشنگی بود و آفتاب دلنشینی داشت. بعد از شنا توی دریا تمیز اونجا، دراز کشیدن زیر نور آفتاب توی اون ساحل شنی خیلی لذت‌بخش بود. من چون شب قبلش سرماخورده بودم، خیلی می‌ترسیدم که هوا سرد باشه؛اما خوشبختانه اینجوری نبود و اتفاقا توی اون آفتاب،تمام ویروس‌های بدنم از بین می‌رفتند!

پلاژ بانوان کیش

حتی من و دختر خاله‌هام همدیگه رو زیر شن‌های ساحل پنهان می‌کردیم تا بتونیم از سرمای نسیمی که اون روز می‌وزید، در امان بمانیم. گاهی اوقات چون خورشید زیر ابر محو می‌شد، با توجه به اینکه بدنمون خیس بود، احساس سرما می‌کردیم. برای همین هم زیر شن‌های گرم پنهان می‌شدیم تا دوباره دچاره مشکل نشیم. بعد از اینکه شنا و دراز کشیدن توی ساحل تمام شد، به سمت دوش‌های آب اونجا رفتیم تا اون همه شنی که به بدنمون چسبیده بود رو جدا کنیم.

بعد از اون، دختر خاله‌ام بهمون اطلاع داد که می‌تونه یک ویلا از یکی از دوستانش برامون آماده کنه! ما هم چون می‌خواستیم هزینه کمتری پرداخت کنیم، مبلغ روزهای بعد رزرو هتل رو پس گرفتیم و روزهای بعدی رو داخل اون ویلا سپری کردیم. ویلای خیلی خوبی بود. همین که می‌تونستیم توی اون فضا برای خودمون آزاد باشیم، خیلی حس خوبی بهمون دست می‌داد. تنها مشکلی که داشت این بود که شب‌های خیلی سردی داشت. به خاطر اینکه وسایل گرمایشی اونجا کار نمی‌کرد، مجبور بودیم تا دو سه لایه پتو روی خودمون بندازیم تا سرما نخوریم!

یک مشکل دیگه هم با این ویلا داشتیم! شب وقتی که همه خواب بودند، تازه فهمیدیم که جک و جونورهای زیادی هم داخل این ویلا وجود داره و دختر خاله‌هایم خیلی از این جونورها می‌ترسیدند. البته من اصلا ترسی از حشرات و مارمولک‌ها نداشتم و بیشتر سعی می‌کردم تا دختر خاله‌هایم را آرام کنم. اما خب وقتی نصف شب یک مارمولک روی بدن آدم راه بره، اصلا حس خوبی به آدم دست نمی‌ده!

روز سوم سفر

ما روز قبل برای تور نیم روزه کیش ثبت نام کرده بودیم. برای همین هم امروز رو صبح زود از خواب بلند شدیم تا بتونیم خودمون رو به محل مشخص شده برسونیم. اونجا هم خیلی شلوغ بود و حتی ما تونستیم دوستان زیادی رو هم سایر نقاط کشور پیدا کنیم. من در کل خیلی از این تور خوشم اومده بود و توصیه می‌کنم اگه به کیش سفر می‌کنید، حتما این تور نیم روزه رو هم امتحان کنید.

این تور به این صورت بود که اول ما رو به اسکله قدیمی می‌بردند. اونجا خیلی قدیمی بود و جزو آثار تاریخی این جزیره به حساب می‌اومد. بعد از اونجا، ما رو به یک شهر باستانی به نام حریره بردند. بعد از این شهر، ما به سراغ درخت انجیر معابد رفتیم و تعدادی عکس هم از اونجا تهیه کردیم. در آخر، برنامه تور نیم روزه به گونه‌ای بود که هنگام غروب آفتاب، در کشتی یونانی به سر می‌بردیم! نمی‌دونید چقدر غروب زیبایی داشت! اینقدر آسمان رویایی شده بود که هر چقدر عکس می‌گرفتیم، باز هم احساس می‌کردیم که کمه!

کشتی یونانی کیش

بعد از این تور، حسابی گرسنه شده بودیم و اصلا نای غذا درست کردن را نداشتیم! برای همین هم یک رستوران توی این جزیره پیدا کردیم که خیلی جای قشنگی بود. هم غذاهای خیلی با کیفیتی داشت و هم اینکه برای مشتریان، موسیقی زنده پخش می‌کرد. حتی خواننده‌ها و نوازنده‌هایی که اونجا بودند، از لباس‌های رنگی استفاده کرده بودند تا یک حس و حال محلی را برای مشتریان این رستوران به ارمغان آورند.

یکی از نکات خیلی خنده‌داری که در مورد خواننده این رستوران وجود داشت، این بود که این خواننده کلمات را به خوبی ادا نمی‌کرد. اصلا کسی متوجه نمی‌شد که او دارد چه شعری را می‌خواند. برای همین هم من و دختر‌ خاله‌هایم خیلی به او می‌خندیدیم. البته ما با خودمون می‌خندیدیم و اصلا به روی خودمون نمی‌آوردیم! همش هم از این خواننده می‌خواستیم که دوباره آن اهنگ را تکرار کند. اون بی‌چاره هم فکر می‌کرد که ما این آهنگ رو دوست داریم!

خلاصه که ما بعد از این همه گردش در کیش، به ویلا برگشتیم تا بتونیم اونجا هم استراحت کافی داشته باشیم. خیلی اون روز خسته شده بودیم و انصافا خوب شد که برای خوردن شام، به رستوران رفتیم! البته که هزینش هم خیلی خیلی قشنگ بود! خلاصه ما با اینکه خیلی خسته بودیم، اما اصلا خوابمون نمی‌برد! برای همین هم اون شب رو به گفت و گو و تعریف پرداختیم. ما خانما اصلا از تعریف کردن سیر نمی‌شیم! چون همون رو از صبحش داشتیم خیلی چیزا رو با هم تعریف می‌کردیم و باز هم سیر نشده بودیم.

روز چهارم سفر

صبح این روز قرار بر این بود که به پارک دلفین‌ها سری بزنیم. من هم از رقص دلفین‌ها خوشم آمده بود و هم اینکه از حرکات مجری که داشت برای مردم نمایش را اجرا می‌کرد. تلفیق این دو باعث شده بود تا خیلی از توریست‌ها از این نمایش خوششان بیاید. این پارک فقط به دلفین‌ها اختصاص داده نشده بود. ما حتی برای دیدن آکواریوم ماهی‌های این پارک هم مراجعه کردیم. جای خیلی خوبی بود و تونستیم ماهی‌های خیلی زیبایی رو اونجا مشاهده کنیم. من در کل از این پارک خیلی خوشم اومده بود.

پارک دلفین‌ کیش

بعد از آکواریم، به سراغ نمایشگاه مارها رفتیم! من که زیاد از جونورها نمی‌ترسیدم، اما از این مارها خیلی هراس داشتم. اخه من هر شب کابوس مار می‌دیدم که به من حمله می‌کنند! برای همین هم خیلی سریع از کنار هر کدوم رد می‌شدم تا کابوسم برام تکرار نشه! یک قسمت بود که می‌تونستید با یک مار سه متری زرد رنگ عکس بگیرید. به صورتی که مار رو دور گردنتون قرار می‌دن و عکس‌های خیلی هیجان انگیزی از آب در میان! دختر خاله‌هام با این که اون شب از مارمولک می‌ترسیدند، اما اصلا از مار نمی‌ترسیدند و یک جورایی، اون شب رو تلافی کردند.

ما تا ظهر توی این پارک بودیم و بعد از خوردن یک ساندویچ استیک به عنوان ناهار، برای خرید و پاساژگردی آماده شدیم! ما خانم‌ها اصولا از هر چیزی خسته می‌شیم، الا پاساژگردی! حتی من به شخصه پاهام تاول زده بود و اصلا نمی‌تونستم راه برم؛ اما دیدن پاساژ و اون همه لباس‌های رنگی، معجزه‌ کرد و من تا آخر شب داشتم راه می‌رفتم. فکر می‌کنم اگر خدایی نکرده یک خانم به صورت مادرزادی هم فلج شده باشد، باز هم با دیدن بازار، این معجزه برایش اتفاق بیفتد!

روز پنجم سفر

در این روز قرار بود به پارک آبی کیش بریم؛ اما هم بودجمون دیگه کفاف نمی‌داد و هم اینکه خیلی حوصله چنین تفریحی رو نداشتیم. برای همین هم سوار یک قایق شدیم و به دور زدن داخل خلیج فارس بسنده کردیم. بعد از قایق سواری، تصمیم گرفتیم به جای پارک آبی، به سایت سافاری هم سری بزنیم. در اونجا، خیلی از این ماشین‌های شاسی بلند و غول پیکر وجود داشتند که روی تپه‌های شنی مانور می‌دادند. حس می‌کردم این تفریح بتونه میزان آدرنالین مغزمون رو تا حد نهاییش بالا ببره؛ اما مشکل این بود که خود شما نمی‌تونستید به عنوان راننده از این ماشین‌ها استفاده کنید. چون باید از مهارت خوبی برخوردار باشید تا ماشین خدایی نکرده چپ نکنه!

سایت سافاری کیش

در کل من از فرهنگ مردم کیش یا همان کیش‌وندان خیلی خوشم آمده بود. همین که فرهنگ رانندگی را به خوبی یاد گرفته بودند، خودش خیلی حرف بود. داخل اصفهان اگه یک عابر پیاده بخواد از خیابون رد بشه، باید صبر کنه تا تمام ماشین‌ها از خیابون رد بشن و در نهایت با سرعت هرچه تمام باید خود را به آن طرف خیابان برساند. چون مردم خیلی با سرعت رانندگی می‌کنند و اصلا برای عابر پیاده، حقی در نظر نمی‌گیرند. اما داخل کیش این قضیه بر عکس بود. هر عابری که قصد داشت از خیابان عبور کنه، می‌تونست به راحتی این کار رو انجام بده؛ در واقع خودروها برای تک تک عابرین پیاده توقف می‌کردند تا بتونن بدون هیچ دغدغه و نگرانی عبور کنند.

خلاصه که ما بعد از این همه گردش، به ویلا برگشتیم تا خودمون رو برای پرواز فردا آماده کنیم. حس می‌کردم یکم نسبت به گذشته چاق‌تر شدم! از بس که داخل سفر آدم به فکر شکمشه و فقط و فقط خوراکی می‌خوره. به علاوه، زمانی که داشتیم وسایلمون رو داخل چمدون‌ها قرار می‌دادیم، تازه متوجه شدم که اصلا وسایل داخل این چمدون‌ها جا نمی‌شن!

اینقدر خریدهامون زیاد بود که برای برگشت، مجبور شدم یک چمدون اضافه هم تهیه کنم! شب را با آرامش خوابیدیم و صبح زود از خواب بلند شدیم. پروازمون ساعت 7 و نیم صبح بود و با عجله خودمون رو به فرودگاه رسوندیم. لحظه‌ای که وارد هواپیما شدم، با خودم گفتم دوباره برای هر مناسبتی، از همسرم فقط پول کادو می‌گرم تا بتونم ازش همینجوری استفاده کنم!

دیدگاه ها

برای ارسال دیدگاه ابتدا باید خود شوید
{{name.error}}
{{email.error}}
{{commentMessage.error}}